ریحانه ساداتریحانه سادات، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زهرا سادات طباطبایی یزدیزهرا سادات طباطبایی یزدی، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

دختر مهربون من

امام رءوف

  مشهد " حتما قرار شاه و گدا هست یادتان      آری همان شبی که زدم دل به نامتان مشهد، حرم، ورودی باب الجوادتان        آقا دلم عجیب گرفته برایتان  دلم بد جوری هوایی مشهد    شده هیچ برنامه ای برای رفتن نداریم یعنی میشه اقا خودشون یه جوری ما رو راهی کنن از دلتنگی همش دلم می خواد گریه کنم این چند روزه که ای جوریم می گم خوبه کربلا نرفتم وگرنه ادم تو حسرت دوباره رفتن بیشتر از رفتن می سوزه .هر چند تو این راه هر چی بیشتر به سوزی بهتر پس خدا قسمت کنه ایشالا هر چه زود تر  امین.           ...
29 خرداد 1392

تولد مامان

این چند روزسرگرم مسایل خانوادگی وسیاسی بودیم برای دختر گلم ننوشتم پنج روز پیش انتخابات ریاست جمهوری بود اقای روحانی رای اوردن کاندیدا ی مورد نظر ما نبود اما به انتخاب مردم احترام گذاشتیم (هر چی باشه خیلیا به لباس ایشون که لباس روحانیت بود رای دادن ) سال 88 یه دوره انتخابات برگذارشد که حاشیه های زیاد داشت مهمترینش شعار تقلب بودیعنی زمانی که کاندید مورد نظرشون رای نیاورد یه کل نظام به هموطن های خودشون که پای صندوق ها بودن ورایا رو شمارش کردن تهمت زدن ولی امروز که مطابق میلشون نتیجه داده دیگه خبری از تقلب که نیست هیچ با تمام وجود نتایج وقبول دارن اینا رو گفتم که ببببببببببببببببببببببببنیحبببب دنیا راس کل خطاهاست یعنی چی.همه این خصلت کم وبیش تو...
29 خرداد 1392

مسواک

با چه فیلم وادا واصولی مسواک آخرشب ریحانه خانم ومیزنم البته خودش دوست داره مسواک و ولی فقط خمیریش میکنه می خوره .اون وقت میره تو تخت که بخوابه می گه مامان شیر  یا مامان نون میگم مامان اگه بعد مسواک چیزی بخوری باید مسواک بزنیا میگه باشه بعد که شیر و سر میکشه لیوان اب میبرم مسواک ومیگم حالا آب بخور میگه نه سرشو میزاره و در عرض چند ثانیه می خوابه واقعا می خوابه ها نه خودشو بزنه بخواب حالا اگه نکته ای به نظرتون میرسه بگید.ممنونم .         بعدا  نوشت:توی کلاسه نابغه کوچولو مگن با تخیل وتلقین کارایی که می خوای بگین داریم امتحان میکنیم.
29 خرداد 1392

مسواک

با چه فیلم وادا واصولی مسواک آخرشب ریحانه خانم ومیزنم البته خودش دوست داره مسواک و ولی فقت خمیریش میکنه می خره اون وقت میره تو تخت که بخوابه می گه مامان شیر  یا مامان نون میگم مامان اگه بعد مسواک چیزی بخوری باید مسواک بزنیا میگه باشه بعد که شیر و سر میکشه لیوان اب میبرم مسواک ومیگه حالا آب بخور میگه نه سرشو میزاره و در عرض چند ثانیه می خوابه واقعا می خوابه ها نه خودشو بزنه بخواب  حالا اگه نکته ای به نظرتون میرسه بگید.ممنونم 
16 خرداد 1392

مهد کودک

از مهد کودک های زیادی پرس وجو کردم که زیر 3سال پذیرش دارن یا نه؟ اکثرا می گفتن اگه پوشکی یه نه من بهشون توضیح می دادم که نمی خوام بذارمش برم برم خودم پسشش می مونم نمی خوام یاد بگیره فقط می خوام تو محیط باشه خود به خود خودش یاد می گیره (یادم رفت بگم این مهدا دوزبانه بودن) مگه زبون مادری رو نشون دمش بهش یاد دادم خودم پیشش می مونم منشی یه می گه خانم اگه همه ی بچه ها با ماماناشون بیان می دونی چه خبر میشه خلاصه دیروز یه جا رو پیدا کردم  هم زیر 2سالپذیرش داشته باشه هم من بمونم پیشش البته بیرون کلاس. وقتی رفتیم تا من سر شهریه توضیه بدم سرویس نمخوام خودم میارمش یه روز در میون باشه و..رفت تو کلاس خوشحالو خندون ..................10 دقیقه بعد .هنو...
11 خرداد 1392

وضو گرفتن در چند ثانیه

هیشه دوست داشتم وقتی به ددنیا اومدی با وضو بهت شیر بدم فکرم می کردم کاری نداره که ......تا شما بدنیا اومدی وروزهای آغازین و.........،درد و مشکلات دیگه مانع شد از تصمیم مامانی .تو بیمارستان گفتم بریم خونه بعد شروع میکنم رفتیم خونه ی مامانی چند روز اول با بی خوابی ودلیل و توجیه   که نمیشه. خدا نماز که واجب بود  فاکتور گرفته حالا این که دیگه واجبم نیست یه چند روز بگذره بعد شروع می کنم بریم خونه خودمون بعد شروع میکنم همین طور تا الان که دیگه کامل از شیر گرفتمت البته میشد وقتایی که با وضو شیر می دادم ولی اون چیزی که من تو ذهنم تصور می کردم خیلی راحت که یه بارم شیر بی وضو به بچم ندم نشد حالا فهمیدم باید از خیلی قبل شروع می کردم .خیلی خ...
9 خرداد 1392

تصمیم کبری

کبری به معنی بزرگ در عربی مونث اکبر است.امروز تصمیم گرفتم که از این به بعد هر کتابی خوندم مشخصات و یه خلاصه کوتاه ازش برات بنویسم و تا اون جایی که می تونم عقب برگردم واین کارو برای کتابای قبلی هم انجام بدم . 
5 خرداد 1392

دخترمهربون

دخترم خیلی مهربون غذا که بهش میدم می گه مامان اوم یعنی توام بخر نمی دونم حالا که داره ماه رمضان میاد چه جوری براش شرح واقعه کنم که نه نا راحت شه نه تو ذوقش بخوره آخه خیلی اسرار می کنه .گاهی هرچی دستشه میذاره تو دهنم به زور بچپون چند باری که روزه بودم درآوردم بعد دهنم و الکی تکون دادم. هم فکری می طلبیم. هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم.
5 خرداد 1392

وزن کشی روزانه

نمیدونم تو ذهن این بچه ها چی میگذره صبح از خواب بیدار شده بهش میگم برو این رو مامان ببینم چند کیلو شدی عروسکش و گرفته بغلش رفته بالا. آخه وقتی نمی تونست وایسه اول خودم و می کشیدم بعد بغلش می کردم با هم می رفتیم هر چند از اون موقع تا حالا تغییر چندانی نکرده هر ماه میبریمش میگه خانم وزنش کمه دیگه عادت کردیم.
4 خرداد 1392